آیلینآیلین، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

هستی من

بازی با قایق بادی

عصری که برگشته بودیم خونمون دخملی خوابش میومد منم بهش می می دادم و خوابید حین خواب دخملی به کارهای خونه رسیدم بعدش هم که بابایی اومد داشتم غذا برای شام اماده میکردم که دخملیرو سپردم دست بابایی ،بابایی هم باهاش حرف میزد وبازی میکرد ادا در میاورد و... بعد بابایی قایق بادی دخملیرو اورد وایلیتنو توش نشاندو شروع به بالا و پایین کردن دخملی میکرد ،دخملی هم کیف میکرد ...
4 ارديبهشت 1391

عکس های دخملی

اینجا دخملی خسته شده می خواد دوربینو از دستم بگیره البته از اول هم نمی ذاشت عکس بندازم ...
4 ارديبهشت 1391

شیطنت های ایلین 2

دخملی وقتی من دارم تو اشپزخونه اشپزی میکنم سر راست میره سراغ ظرف روغنو هی دستشو میزنه، درشو برمیداره روی سرامیکا میکشه  اگه بهش اجازه ندم به اون دست بزنه میره سر اجاق گاز شعله هاشو کم و زیاد یاخاموشش میکنه خیلی شیطون شده  اگه اونجاهم نذارم میره سراغ لباسشویی و هی دکمه هاشو میزنه البته اگه لباسشویی کار کنه میترسه بیاد اشپزخونه ولی وقتی خاموشه پدر ادمو در میاره و هی می خواد درشو بازکنه   ...
4 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

سلام عزیزم خوبی خوشینازگل مامان دیروز با مامان جونی رفتیم بازار برای خرید پارچه،دخملی هم که دید داریم اماده میشم از ته دلش خوشحال بود وقتی رسیدیم یه هیییییییییییییییی کرد و خوشالیشو اونجوری نشون دادقربونش برم می خواست تو خیابون چهاردست و پا بره و هی ازبغلم اویزون میشد بعداز یه ساعتی گشت وگذار دخملیرو خوابش برد موقع برگشتن وقتی سوار ماشین شدیم نازگلم بیدارشد شروع به خندیدن و عشوه رفتن کرد موبایل خانومی زد اهنگش خوب بود دخملیم شروع به نای نای کردن کرد همه می گفتند برین براش اسپند دود کنید قربون دخترم برم که با همه خوش اخلاقه و اصلا غریبی نمیکنه
3 ارديبهشت 1391

عکس نازگلم با بع بعی

تو راه میومدیم که یهع گله گوسفند دیدم نگه داشتیم به صاحبشون گفتیم میشه یه عکسی از این بعبعی ها بگیریم اون هم گفت اشکالی نداره حالا نگم چقدر طول کشید تا بابایی اون بع بعی رو بگیره که خودش یه ماجراییه اینجاداره مثل چشم عروسکاش چشای بزبزیرو در میاره ببینید چه با دقت معاینه میکنه ...
2 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هستی من می باشد